دستان باد موی تو را شانه کرده است
خون بردل پیاله و پیمانه کرده است
بالای نیزه چشمه نوری دمیده از
زخمی که بر جبین تو کاشانه کرده است
رگهای حنجر تو به گودال قتلگاه
بادوست، گفتگوی صمیمانه کرده است
چشمان پر ز خون علمدار، روی نی
با دختری وداع غریبانه کرده است